مرگ سرد...

مدتیست نوشتن را فراموش کرده م

ز من ببخشای یارب تو را نیز، فراموش کرده م

نشسته به غم و آب و قرص های لعنتی م

مدتیست چراغ این دل، خاموش کرده م

در جوانی م پیر گشته م ساقیا

می خرابم دگر نمیکند

دستم بگیر و ببر زین جهنم ، که من

هیهاتم زین کار که پدر به پدر نمیکند....

وضع کنونی

زیر شوک های دستگاه RTMS بصورت روزانه

به امید اینکه major depression رفع بشه که البته حس میکنم امید نا امیدیه.....

خیلی حالم خوب و خوش نیس اما فعلا وضع همینطوری تخمی تخیلیه

امروز چه خبر؟؟؟

امروز یک شنبه 

روزی از روزهای مهر

ماهی از سال ۹۹

من درحال اتمام کارهای فارغ التحصیلی کارشناسی ارشد

در فکر دکتری

اینجا اما هنوز حس خوبی بهم میده

انگار خودمم و خودم

بسوی بستری شدن......بصوی صداقت.....هدایتم اگر شدی.....دست بنه به پایت

شنیده م که سخت شده یی

ای مرد تو سخت،پریشان رخت شده یی

بگو که ارام گرفت هرانکه سر در گریبان بود

و تو چون ذغال سرخ و سرد،شکسته بخت شده یی

 

میروی و دوور به دورِ خود

و مردمان چون سُخره روزگار

کجاست دوست؟؟خانه ش پیش کش کنم

زبانِ تلخ لحظه ها....چون اموزگار

 

صبح ها به شب نزدیک و

شب ها به صبح نزدیکند

الف های این شعر بی کلاه و

کلاه های شهر بی الف ند

قهوه تلخ.....

ز دور و زیان کنی

ز نزدیک و طرد میشوی

تا ب کی ب تنهایی خو میکنی

تا ب کی ز هرشروع،سرد میشوی

 

تا ب کی لیلی اشتباهی و

تا به کی مجنون ها لا شی اند

تا به کی مردمان ز حماقت و خیال

بدنبال عشق های ناشی ند

 

گاه بگشای لب ، فریاد بکش

اشک ز رخت ،پهن بر گونه کن

دروغ بگو به حقایق و بخند و آزاد باش

تو مار ی،عادت ب پونه کن

 

به نفس های تلخ

ز قهوه ی تلخ تر حسادت کن

تو باش و مردمان ...... شکست خورند

آرام به تنهاییت ، حماقت کن

.

.

..

.

.

..

..

.

.

حالم خوش نیست.....مثه قدیما ک »تلخ بودم مثه قهوه«

.

.

تویی که میخونی این متن رو

شاد باش و بخند

لبات نه

بذار چشمات بخنده

بازگشت.....

 

برگشته م ز مدتی بسیار

ز درد و غم و غصه های بیشمار

گرچه شاکر ز بهبودی در آغوش رمیده م

زخم های تب کرده ز این بیمار

 

سلام

لیسانس و تموم کردم

مدتی سرباز بودم

و شکر کارشناسی ارشد،جای خیلی بهتری قبول شدم

مشغول درس مورد علاقه و کار و تنهاییم .....بغض های بی دلیل و یشن دفه یی ...هستم....

تنهایی ای ک در کنار آدمها بیشتر بهم اثبات میشه...

 

دلم برای اینجا خیلی تنگ بود،هر چند وقت یبار میومدم سر میزدم بهش....

امیدوارم زودتر دستم ب قلم بره و بیشتر بیام ......

نوشتن یکی از تنها کارهایی بود ک سبکم میکرد

و من مدتی بسیارررررر هست که دوباره سبکی رو تجربه نکردم

 

 

 

آهای،تویی ک این متنو میخونی....امیدوارم بهترین ها رو تجربه کنی....

و سبک بال.....

و بی دغدغه بخندی....

 

 

 

شن ها - ماهی و پسرک

ماهی با سنگ ها ی تهه آکواریوم ور میرفت...

شاید

شن های دریایش بزرگ شده بود

پسرک ب شیشه نزدیک شد و ماهی

هنوز...

درگیر شن های دریایش بود

شاید پسرک هم....

دریایش به قدر شن های ماهی بزرگ و

شن هایش ب قدر دریای ماهی

کوچک شده بود....

شاید پسرک

میان آب های ب اصطلاح آرام اقیانوس

سخت

گم شده بود

.

.

.

.

 

 

4 سال هم گذشت....

امتحانای کارشناسی ترم اخرم هم 1 ام تموم شد....

رسما الان مندسم:))))

جای خالی ه بعدا یا با ادامه تحصبل پر میشه یا با کار....

دلم خیلی شعر میخواد

شاید یکم اروم بشم

گرچه مدت مدیدیه ک دسم ب شعر نمیره....

غروب جمعه و مثه همه جمعه ها ....... دلگیر و .... لعنتی

ﻏﺮﻭﺏ ﺟﻤﻌﻪ ﺳﺖ ﻭﻟﯽ

ﻣﻦ ﺯ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺩﻟﮕﯿﺮﻡ

ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ ﻣﯿﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻭ

ﺍﯼ ﮐﺎﺵ

ﻏﻨﭽﻪ ﺍﯼ ﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﺑﺮﮔﯿﺮﻡ


ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻢ

ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻡ

ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ

ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ

ﺑﺎﺭ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﻣﺪﺕ ﻫﺎﺳﺖ

ﺳﺨﺖ ﻭ ﺁﺳﺎﻥ

ﺗﯿﺰ ﻭ ﺗﻨﺪ ﻭ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ


ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺭﺳﻢ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﯾﯽ

ﺑﺎﺭ ﻋﺸﻘﺖ ﺏ ﺍﺳﻤﺎﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ

ﻣﺮﺍ ... ﺟﺎﯼ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺖ ﺑﺎ ﻣﻦ

ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺰﻩ ﯼ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺑﺴﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ


ﻗﻠﻢ ﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻭ

ﺍﺷﮏ ﺟﻮﻫﺮﻡ ﺟﺎﺭﯾﺴﺖ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ

ﻧﻘﻄﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺍﮊﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺳﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﺍﻧﺘﻬﺎ

ﻣﺸﮑﯿﻦ ﺍﺳﺖ ...


ﺳﺎﻋﺖ ﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ

ﻭ ﺍﺭﺍﻣﺶ ﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ

ﻣﻦ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ

ﻭ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ

ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ....

ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ....

ﻭ ﺳﺨﻦ ﻻﯼ ﺩﺭﻩ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻣﺎﻥ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ _ ﺑﺲ .....

ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺑﻮﺩ .....

ﺷﻬﺮ ﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺷﻬﺮ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﻏﻢ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﯽ ﯾﺎﺭ ﻭ ﮐﺲ ....

ﻭ ﺳﺨﻦ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺑﻮﺩ ....

.ﺳﺨﺖ ﻭ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ .ﻭ ﺑﯽ ﻭﺯﻥ

ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﻗﺎﻓﯿﻪ

ﺷﻌﺮ ﻧﻮﯼ ﺳﺮﺩ ﻣﺎ . ﺑﻦ ﺑﺴﺖ .....

ﻭ ﻏﺰﻝ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻭﺭ

ﻭ ﺳﺨﻦ ﻫﺎ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﮐﻤﯽ ﺑﯽ ﺟﺎﻥ

ﺩﻭﺭ

ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﯼ ﺳﺮﺩ ﺑﯿﺶ ﺍﺯﯾﻨﻬﺎ ﺳﺮﺩ ﺑﻮﺩ ....

ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺟﺰ ﻣﻦ ﺷﺮﻁ ﻫﯿﭻ ﻣﺎ ﺷﺪﻥ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ....

ﺳﺨﺖ ﻭ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﺯﺍﻏﮏ ﻗﺼﻪ ﯼ ﻣﺎ

ﺭﺍﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﮔﻢ ﻧﻤﻮﺩ

ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻡ ﻗﺎﻟﺐ ﺳﺮﺩ ﭘﻨﯿﺮ،

ﺩﻝ ﺧﻮﺵ ﮐﺮﺩ

ﻗﻬﻮﻩ ﯼ ﺗﻠﺦ ﺳﺨﻦ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﺍﺯ

ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﺍﻍ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺮﺩ

ﺩﺍﻍ ﭼﻮﻥ ﻫﯿﺰﻡ ﺩﺭ ﺍﺗﺶ ﺗﻮ

ﺳﺮﺩ ﭼﻮﻥ ﺩﻭﺭﯼ ﻗﻠﺒﺖ _ ﭼﻮﻥ ﺩﺭﺩ